سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای تازه شدن دیر نیست
لینک دوستان

 

آیا میدانید که؟

پروانه ها با پاهای خود مزه را احساس میکنند

یک سوسمار نمیتواند زبانش را از دهانش خارج کند

چشمهای شترمرغ از مغزش بزرگ تر است

ستاره های دریایی مغز ندارند

خرس های قطبی چپ دست هستند

یک کبک میتواند 350 برابر طول بدنش بپرد این مانند آن است که یک انسان بتواند از یک طرف طول زمین فوتبال به طرف دیگر بپرد
طول عمر بعضی از حیوانات

سوسمار300سال
فیل100سال
عقاب200سال
شیر40سال
لاک پشت 350سال
اسب30سال
سوسمار 300سال

آیا میدانید

دختر ها از طریق صدا عاشق می شوند و پسر ها از طریق نگاه

زن مخلوقست که عمیقتر میبیند و مرد مخلوقیست که دور تر را مبیند عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمیست



برچسب‌ها: آیا میدانید؟
[ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 8:40 عصر ] [ شاپرک ]

شوخیروشهای انتخاب و تهیه ی عطر!(طنز)

راههای ساده بدون دردسر!

1-دم حرم.چند دقیقه کنار مغازه های عطر فروشی بایستی و ببینی مردم سراغ کدوم عطر رو بیشتر میگیرن.
تو هم همونو بخری.

2-به همه اعلام کنی عطر و اودکلن خیلی دوست داری.اونوقت تو مناسبتهای مختلف صاحب کلی عطر و اودکلن میشی!(هر چند که بی تردید بیشتر دوستان میگردن و ارزون ترین....ولی به هر حال از قدیم گفتن مفت باشه کوفت باشه)

3-صداشو در نیاری!مثه آب خوردن از عطر و اودکلن سایر اعضای خانواده استفاده کنی.(ترجیحا همزمان با استفاده ی خودشون باشه که بوی راه افتاده ضایعت نکنه)

4-هفته هفته حموم نری تا خودشون با هزار التماس برات عطر بخرن و تازه التماسم بکنن که جون هر کی دوست داری بزن.من بمیرم بزن(این روش تو محیط کار و آموزش بیشتر جواب میده.چون اگه تو خونه باشی با اردنگی میندازنت تو حموم)

منبع:
WWW.PA2GH.NET

 



برچسب‌ها: طنز
[ پنج شنبه 89/8/27 ] [ 4:21 عصر ] [ شاپرک ]

زی ذی نامه

الهی ! به‎ ‎مردان درخانه ات.               به آن زن ذلیلان فرزانه ات .

به آنانکه در بچه داری تکند.              یلان عوض کردن پوشکند .

به آنانکه باذوق وشوق تمام .              به مادرزن خود بگویند : مامان .

به آنانکه دامن رفو میکنند.                زبعد رفویش اتومیکنند.

به آن قرمه سبزی پزان قدر.               به آن مادران به ظاهرپدر .

الهی ! به آه دل زن ذلیل .                  به آن اشک چشمان ممد سبیل !

که ما را براین عهد کن استوار!          ازاین زن ذلیلی مکن برکنار


[ شنبه 89/8/22 ] [ 9:2 عصر ] [ شاپرک ]

+ جوک های جدید و سرکاری

خدا بعد از این که آدم رو خلق کرد، دستشو زد به کمرش و یه نگاه حسابی به آدم کرد، بعد گفت: حتماً بهتر از اینم میتونم خلق کنم... بعدش حوا رو خلق کرد!!!
??
قاضی رو به متهم می کنه و می پرسه: خانم! شما چند سالتونه؟
خانم می گه: 25 سال آقای قاضی!
قاضی می گه: خوب، حالا بفرمایید چند ساله که 25 سالتونه؟
??
از حیف نون می پرسن: نظرت راجع به مار چیه؟
می گه: حیوون خیلی خوبیه! اما حیف که همش دُمه!!
??
حیف نون قبل از مرگش وصیت می کنه قبر منو با آب و صابون بشویید، تا هر کس رد می شه بخوره زمین، بخندم روحم شاد شه!
??
حیف نون پری دریایی می بینه می گه: وای تو چقدر خوشگلی. زن من می شی؟ پری می گه: من که آدم نیستم. حیف نون می گه: فکر کردی من هستم؟
??
حیف نون می خواسته از همسایه شون نردبون قرض بگیره. با خودش فکر می کنه، می گه: الان اگه برم بگم نردبونتون رو بدین، شاید همسایه بگه نردبون ما کوتاهه، یا بگه نردبون ما شکسته، یا بگه نردبون رو به یکی دیگه قرض دادیم. خلاصه می ره دم خونه همسایه در می زنه، همسایه میاد دم در می گه: بله بفرمایید... حیف نون می گه: برو بابا شما هم با این نردبونتون!
??
زن اولی: این مردها واقعاً خیلی لجوج و یک دنده
هستند!
زن دومی: چی شده؟
زن اولی:
مثلاً این شوهر من، دیروز درست چهار ساعت براش توضیح دادم، آخرش هم قبول نکرد که نکرد.
زن دومی: خوب چی رو داشتی براش توضیح می
دادی؟
زن اولی:
این که من آدم پر حرفی نیستم!!!
??
دیوانه اولی: من وقتی روی سرم می ایستم، خون توی سرم جمع می شه، ولی وقتی روی پاهام می ایستم، خون توی پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا این جوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه دیگه، چون پاهات مثل کله
ات تو خالی نیستند!
??
به حیف نون می گن آرزوت چیه؟ می گه دکتر بشم، از اتاق عمل بیام بیرون، بگم متأسفم!
??
معلم فلسفه یک صندلی می ذاره وسط کلاس و به شاگردانش می گه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد! یکی از شاگردان دو کلمه می نویسه و ورقه شو می ذاره رو میزش و بعد از اینکه معلم ورقه ها را تصحیح می کنه اون بهترین نمره رو می گیره! می دونید چی نوشته بوده؟
...
...
...
نوشته بوده: کدوم صندلی؟
??
حیف نون یه رستوران باز می کنه، ولی هر روز ظهر خودش می رفته بیرون غذا می خورده. بهش می گن چرا همین جا غذا نمی خوری؟ می گه: آخه پدرسوخته خیلی گرون می ده!
??
اقدس به غضنفر: مرد! پاشو برو سر کار. چرا تا لنگ ظهر خوابیدی؟
حیف نون: زن! به من الهام شده که خدا نمی
خواد من برم سر کار!
اقدس: مرد! این مزخرفها چیه؟ پاشو برو.
حیف نون: نگاه کن ببین ماشین پنچره، نگفتم حتماً خدا نمی
خواد برم سر کار؟
اقدس: مرد! چرا حرف بی خود می زنی؟ این ماشین الآن یک ماهه که پنچره، تو هم هر روز همینو می گی!
??
زن به شوهر: آخ نمی دونی دیشب چه خواب خوبی دیدم!
شوهر: چی خواب دیدی؟
زن: خواب دیدم تو بهشت هستم، همه چیز عالی و زیبا و...
شوهر: خوب چرا همون جا نموندی؟!
??
حیف نون تو قسمت کامپیوتر استخدام می شه. در پایان روز اول، رئیس ازش می پرسه: خوب، امروز چه کار کردی؟ حیف نون می گه: هیچی، کلیدهای کیبورد نامرتب بودن، به ترتیب الفبا مرتبشون کردم!



برچسب‌ها: جوک های جدید و سرکاری
[ پنج شنبه 89/8/13 ] [ 3:45 عصر ] [ شاپرک ]

*                  سوتی های باحال
خانه
در یکی از شب های گرم تابستان که یکی از دوستانم را برای شام به منزل دعوت کرده بودم در آخر شب به بحث و گفت و گوی عمیقی مشغول بودیم که در این حین مسواک را برداشتم و با حواس پرتی تمام آن را زیر جای مایع ظرف شویی که به دیوار نصب شده بود بردم.بعد از ریختن مایع روی مسواک با عجله ی تمام شروع به مسواک کردن کردم که دوستم با حیرت تمام من را نگاه میکرد و اخم هایش را در هم کشیده بود ناگهان مسواک و دست من از حرکت باز ایستادند من از شدت خجالت به حیات دویدم و آن شب را تا صبح با خنده و کمی حالت تهوع به سر کردیم.

کلاس                        

زنگ فیزیک بود و ما و بچه های کلاسمان داشتیم همراه دبیر فیزیکمان مسایل فیزیک را حل میکردیم که در کلاس باز شد و دو نفر پسر جوان وارد شدند من که از ورود آنها شوکه و ذوق زده شده بودم بلند شدم و با صدای بلند و افتضاحی گفتم بر...پا...،خوب است بدانید که در آن وقت کلاس ساکت بود و فقط صدای من بود که گفت:برپا!!و بعد از آن دیدم که ئتمام صورت ها به طرف من است حتی دبیر فیزیکمان که داشتند به من میخندیدند.بعد به آن دو پسر نگاه کردم که دست هر دوی آنها یک جعبه ابزار است حتی انها هم داشتند به من میخندیدند.بعدها فهمیدم که آن دو تعمیر کار شوفاژ بودند که کل بچه ها از قبل خبر داشتند و فقط من بودم که از همه جا بیخبر بودمو آبرویم پیش همه رفته بود.
منبع:مجله ی کانون خانواده

لطفا وقتی خوندین نظراتتون رو هم بنویسین، ممنون

 



برچسب‌ها: سوتی های باحالداستان
[ یکشنبه 89/8/2 ] [ 7:36 عصر ] [ شاپرک ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
طنز (3)
ذکر (1)
شعر (1)
امکانات وب